حرفهایم را تعبیر میکنی ، سکوتم را تفسیر ، دیروزم را فراموش ،
فردایم را پیشگویی، به نبودنم مشکوکی ، در بودنم مردد ،
از هیچ گلایه میسازی ، از همه چیز بهانه ..
من کجای این نمایشم ...
ڪـ ـد هـآے مـوس
ڪـ ـد هـآے وبلآگــ
نظرات شما عزیزان:
مصطفی
ساعت22:02---21 مهر 1391
ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !
mohamad
ساعت12:16---21 مهر 1391
قصه اینجوری شروع شد
که تو بیقراری من تو رسیدی ، منو دیدی
مثل خورشید تو تابیدی به تن مرده عشقم تو دمیدی منو دیدی
قصه اینجوری شروع شد
اون سوار خسته راهی که کشیدی
تا دم کوچه احساسو پریدی
منو دیدی منودیدی منو دیدی
قصه اینجوری شروع شد
فصه عشق منو تو
قصه پاییز و برگه
قصه کوچ و تگرگه
قصه جنگل و رازه
قصه درد و نیازه
قصه اینجوری شروع شد
حالا من موندم و احساس پی دنیات
آخر عشق من و تو یه معماست
........................................
این معمارو من حل میکنم به شرطی که
اونی که باید کمکم کنه.
|